• شناسه کاربری :

    کلمه عبوری :

قمار باز-انتشارات سمير

قمار باز(1398)

داستان قمارباز، در واقع شوق و اشتیاق بیش از حد خود داستایوسکى را به قمار نشان مى‌دهد. در این داستان نویسنده از ماجراى عشق پرسوز خود نسبت به پولینا سوسلوواست سخن مى‌گوید. محور اصلى این داستان رابطه عاشقانه و نیز تنفرى است که میان پولینا الکساندرونا که زنى زیبا و سرکش است و الکسى ایوانوویچ که قمارباز حرفه‌یى است پاى مى‌گیرد.

نویسنده : داستایوفسکی

مترجم : جلال آل احمد

نوبت چاپ : دوم

تعداد چاپ : 250

شابک : 9789642200184

تعداد صفحات : 223

40,000 تومان

دریافت خلاصه کتاب

  • خلاصه کتاب
  • درباره نویسنده
  • درباره مترجم
  • هزینه ارسال

Amoxicillin Online

amoxicillin 500 mg capsules msbicoe.com buy antibiotics online

clomid uk success rates

clomid birmingham celticcodingsolutions.com clomid london drugs

buy amoxicillin-clavulanate uk

buy amoxicillin-clavulanate online buy antibiotic online

where to buy abortion pill

usa buy abortion pill testbed.idippedut.dk where to buy abortion pill

داستان قمارباز، در واقع شوق و اشتیاق بیش از حد خود داستایوسکى را به قمار نشان مىدهد. در این داستان نویسنده از ماجراى عشق پرسوز خود نسبت به پولینا سوسلوواست سخن مىگوید. محور اصلى این داستان رابطه عاشقانه و نیز تنفرى است که میان پولینا الکساندرونا که زنى زیبا و سرکش است و الکسى ایوانوویچ که قمارباز حرفهیى است پاى مىگیرد. این نبرد عاطفى که آمیزهیى از عشق و نفرت است و شکل و شمایل بیمارگونه خودآزارى و دیگرآزارى به خود مىگیرد تصویرى از رابطه اغراقآمیز خود او با پولینا سوسلووا است. داستایوسکى مىگوید قمارباز را تنها در 26 روز نوشته است، ولى این رمان داراى صحنههاى بسیار زیبا و دقیقى است که مبتنى بر روانشناسى شخصیتهاست. همین رمان 26 روزه با استقبال بسیارى از خوانندگانش در سراسر جهان مواجه شد.

کتاب در 233 صفحه در قطع رقعى عرضه مىشود.









فیودور میخاییلوویچ فرزند دوم خانواده داستایوسکی در 30 اکتبر 1821 به دنیا آمد. پدرش پزشک بود و از اوکراین به مسکو مهاجرت کرده بود و مادرش دختر یکی از بازرگانان مسکو بود. در ده‌سالگی والدینش مزرعه‌ای کوچک در حومه شهر تولا در نزدیکی مسکو خریدند که از آن به بعد تابستان‌ها را در این مکان می‌گذراندند.در 1834 همراه با برادرش به مدرسه شبانه‌روزی منتقل شدند و سه سال آنجا ماندند. در پانزده‌سالگی مادرش از دنیا رفت. در همان سال امتحانات ورودی دانشکده مهندسی نظامی را در سن پترزبورگ با موفقیت پشت سر گذاشت و در ژانویه 1838 وارد دانشکده شد. در تابستان 1839 خبر فوت پدرش به او رسید.
در 1843 با درجه افسری از دانشکده نظامی فارغ‌التحصیل شد و شغلی در اداره مهندسی وزارت جنگ به دست آورد. تا تابستان 1844 سهم ارث پدری‌اش به خاطر ولخرجی‌های مختلف به اتمام رسید. اوژنی گرانده اثر بالزاک را ترجمه کرد و در همین سال از ارتش استعفا کرد. در زمستان 1844–1845 رمان کوتاه بیچارگان را نوشت که بدین وسیله وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سن پترزبورگ شد و برای خود شهرتی کسب کرد. طی دو سال بعد داستان‌های همزاد، آقای پروخارچین و خانم صاحبخانه را نوشت.
یک جاسوس پلیس که در این محفل رخنه کرد و موضوعات بحث این روشنفکران را به مقامات امنیتی روسیه گزارش داد. پلیس مخفی در روز 22 آوریل 1849 او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد.دادگاه نظامی برای او تقاضای حکم اعدام کرد که در 19 دسامبر مشمول تخفیف شد و به چهار سال زندان در سیبری و سپس خدمت در لباس سرباز ساده تغییر یافت اما برای نشان دادن قدرت فائقه حکومت تزاری این زندانیان را در برابر جوخه‌های آتش نمایشی قرار دادند. در نمایشی که با دقت طراحی شده بود بامداد روز 22 دسامبر 1849 داستایفسکی و سایر زندانیان را به میدان رژه یک پادگان بردند. در آنجا چوبه‌های اعدام و داربست‌هایی برپا شده بود و روی آن را با پارچه‌های سیاه پوشانده بودند. جرایم و مجازات آنها قرائت شد و کشیشی ارتدکس از آنها خواست به خاطر گناهانشان طلب بخشش کنند. سه نفر از این زندانیان را به چوبه‌ها بستند تا برای اعدام حاضر شوند. در آخرین لحظات این مراسم اعدام ساختگی طبل‌های نظامی با صدای بلند به نواختن درآمد و جوخه آتش تفنگ‌های خود را که به سوی آنها نشانه رفته بود بر زمین گذاشتند. تجربه شخصی او از قرار گرفتن در آستانه مرگ باعث شد که به تاریخ و آن زمانه مشخص از منظر ویژه‌ای بنگرد. سالها بعد او در جایی گفت: «به خاطر ندارم که در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم.» در زمان تبعید و زندان حملات صرع که تا پایان عمر گرفتار آن بود بر او عارض گشت.
در 15 فوریه 1854 از زندان بیرون آمد تا دوره بعدی مجازاتش را در لباس سرباز عادی طی کند. به عنوان مأمور خدمت در گردان هفتم پیاده‌نظام سیبری به سمی (سمیپالاتینسک) اعزام شد. در 6 فوریه 1857 بعد از دو سال عشق جانفرسا با «ماریا دیمیتریونا» بیوه یک کارمند گمرک ازدواج کرد. در بهار 1859 استعفایش از ارتش پذیرفته شد و توانست به نزدیکی مسکو نقل مکان کند. دو داستان خواب عموجان و دهکده اشپیانچیکوو را نوشت و به چاپ رسانید. در سال 1859 عرض‌حالی برای الکساندر دوم که تازه بر تخت نشسته بود فرستاد و بدین وسیله اجازه یافت به سن پترزبورگ برود. یک سال بعد او به جمع ادیبان و روشنفکران شهر سن پترزبورگ ملحق شد. در نشریه‌ای که برادرش منتشر می‌کرد «ورمیا» شروع به روزنامه‌نگاری کرد. از ژوئن تا اوت 1862 به اروپا سفر کرد. داستانی به نام ماجرای بی‌شرمانه را در «ورمیا» به چاپ رسانید. در ماه ژوئن 1863 «ورمیا» تعطیل شد. قسمتی از تابستان و پاییز 1863 را با معشوقش در اروپا گذراند. در 10 ژوئیه 1864 «میخاییل داستایفسکی» برادر بزرگش درگذشت. در 16 آوریل 1864 ماریا دیمیتریونا درگذشت. در فاصله سال‌های 64–1862 کتاب‌های خاطرات خانه اموات و آزردگان را به چاپ رسانید.
در 1866 جنایت و مکافات را نوشت و در اکتبر همان سال رمان قمارباز را در 26 روز نوشت این کار با تندنویسی «آنا گریگوریونا» انجام شد. در 15 فوریه 1867 با آنا ازدواج کرد و در آوریل همان سال با همسرش به اروپا سفر کرد و تا تابستان 1871 به روسیه بازنگشت. در این سفر بارها پول خود را در قمار از دست داد. سال اول سفر را در سوئیس و سال دوم را در ایتالیا و دو سال آخر را در دِرِسدِن گذراند.
در فوریه سال 1868 دخترش «سوفیا» به دنیا آمد که بیشتر از سه ماه زنده نماند. نوشتن ابله را در ژانویه 1869 در فلورانس به پایان رسانید و همیشه شوهر را در پاییز همان سال در درسدن نوشت. در ماه سپتامبر 1869 دختر دومش به نام «لیوبوف» به دنیا آمد. در ژوئیه 1871 نوشتن جن‌زدگان را به پایان رسانید. در تابستان همان سال پسرش به نام «فدیا» به دنیا آمد. در آغاز سال 1873 سردبیر مجله «گراژ دانین» شد و تا ماه مارس سال بعد به این کار ادامه داد. جوان خام را در زمستان 751874 نوشت که در طول سال 1875 در مجله «اوتچستیه زابیسکی» انتشار یافت. «آلیوشا» آخرین فرزندش در ماه اوت 1875 به دنیا آمد که در سه سالگی بر اثر حمله صرع در گذشت. یادداشت‌های روزانه نویسنده را طی سال‌های 771876 به همین نام در روزنامه منتشر کرد. برادران کارامازوف در طول سال‌های 791880 به تدریج در «روسکی وستنیک» منتشر شد.
در جشن سه روزه بزرگداشت پوشکین در پی سخنرانی‌اش به اوج شهرت و افتخار در زمان حیاتش رسید و سرانجام در اوایل فوریه سال 1881 در اثر خونریزی ریه درگذشت.

کلیه حقوق این سایت متعلق به انتشارات سمیر می باشد.
طراحی و توسعه شرکت بهبود سامانه فرا ارتباط