داستان آرزوهاى بزرگ از گورستان کلیساى یک دهکده آغاز مى‌شود و زندانى از بند گریخته‌یى کودکى به نام پیپ را غافلگیر مى‌کند و با تهدید از او مى‌خواهد مقدارى خوراکى و یک سوهان براى پاره کردن زنجیرهایى که به دست و پایش است، بیاورد و پیپ کوچک قول مى‌دهد هر آن‌چه آن مرد خواسته برایش فراهم آورد.

پیپ به خانه برمى‌گردد و بى‌آنکه ماجرا را به خواهر و شوهر خواهرش «جوگارجرى» آهنگر دهکده بگوید، سوهانى را از جعبه ابزار او برمى‌دارد و با مقدارى خوراکى به کنار رودخانه مى‌رود و زندانى پس از آن‌که شکم گرسنه خود را سیر مى‌کند شروع به ساییدن زنجیرها مى‌کند. در همان روز سربازانى که به دنبال پیدا کردن زندانى فرارى بودند، تمام حاشیه رودخانه را زیر پا گذاشته و براى تعمیر یک دستبند آهنین به دکان آهنگرى گارجرى مى‌آیند. پیپ ماجراى زندانى فرارى را براى سربازان تعریف مى‌کند و سربازان همراه با پیپ زندانى را در گودالى مى‌یابند که با زندانى فرارى دیگرى درگیر شده است. آن‌گاه سربازان هر دو زندانى را به زندان بازمى‌گردانند. پس از مدتى پیپ به یک خانه اشرافى فرستاده مى‌شود و در آن‌جا شیفته دختر آن خانواده مى‌شود و دیگر اندیشه بازگشت به آهنگرى و پتک کوبیدن را رها مى‌کند و زمانى که در آهنگرى مشغول به کار است با دلسردى به این کار مى‌نگرد و در سر آرزوهاى بزرگى را مى‌پروراند که چون «میس هاویشام» بانوى ثروتمندى که به نزد او رفته بود، زندگى کند. پیپ با این آرزوها زندگى خود در روستا را رها مى‌کند و به مصر مى‌رود و تجارت‌خانه کوچکى برپا مى‌کند، اما با وجود همه این تلاش‌هاى متوجه مى‌شود زندگى در روستا نعمتى بزرگ بود که او از دست داده است و اکنون بازگشت نیز بى‌ثمر است، چون روستایشان کاملا عوض شده است.

کتاب در 576 صفحه در قطع رقعی عرضه مى‌شود.

از همین نویسنده مى‌خوانید: دوریت کوچک، داستان دو شهر.