• شناسه کاربری :

    کلمه عبوری :

ژول ورن و ژانر علمی تخیلی در سینما

این مقاله را به مناسبت صدمین سالروز درگذشت ژول ورن( 1905-1828) نویسنده خیال پرداز فرانسوی و پدر داستان های علمی- تخیلی نوشتم که ابتدا در سایت بی بی سی منتشر شد.

1395/06/24

buy antidepressants visa

amitriptyline without prescription

accutane acne

buy accutane pills
تاریخ سینما را به طور کلی می توان محصول دو گرایش عمده و متفاوت دانست: گرایش به رئالیسم و مستند گرائی که نخستین بار در آثار برادران لومیر جلوه گر شد و گرایش به فانتزی و خیال پردازی که درونمایه فیلمهای علمی- تخیلی (Science Fiction) را تشکیل می دهند و برای نخستین بار با فیلمهای ژرژ مه لیس شعبده باز و کاریکاتوریست فرانسوی مطرح شد. آثار ژول ورن نویسنده فرانسوی را باید در زمره نخستین منابع الهام بخش گرایش دوم یعنی ژانر فیلم های علمی- تخیلی در سینما دانست. اگر فیلم علمی-تخیلی را فکر نامحتملی بدانیم که در درون مرزهای عصر تکنولوژی امکان وقوع می یابد، آثار ژول ورن نمونه های عینی و مشخص چنین ژانری است. مهمترین دلمشغولی ژانر علمی- تخیلی، رابطه آن با تکنولوژی و اختراع است. از این نظر ارتباط و پیوند تنگاتنگی با درونمایه و روح آثار خیالی ژول ورن که به نوعی ادبیات« اختراع و نوآوری» محسوب می شوند، برقرار می کند. ژول ورن به دنیائی می اندیشید که تکنولوژی و نبوغ علمی انسان، سفر هائی باورنکردنی را ممکن می ساخت. داستان های ژول ورن آمیزه ای از خیال و واقعیت بود که در آن سعی شده بود دستاورد های علمی و تکنولوژیکی بشر در خدمت تحقق بخشیدن به رویا ها و خیال پردازی های علمی و آینده نگرانه او به کار گرفته شوند. داستان های او اگرچه خیالی بود اما بر بستری رئالیستی حرکت می کرد. برخلاف دنیای فانتزی نویسندگانی چون لوئیس کارول( آلیس در سرزمین عجایب1865)، ژول ورن سعی می کرد در شرح رویدادها و جزئیات واقع گرا و عینی باشد و همین ویژگی بود که دنیای خیالی او را ملموس، قابل حدوث و متقاعد کننده می ساخت و به سینماگران این امکان را می داد که با استفاده از جلوه های ویژه ( تروکاژ) و تمهیدات سینمائی، تخیلات شیرین و هیجان انگیز او را تصویر کنند.
او نویسنده ای بود که نیاز و روح تشنه و سیراب نشدنی زمانه خود را دریافته بود و دید علمی و آینده نگرانه او خبر از تحولات علمی و اختراع های تکنولوژیکی آینده می داد. بسیاری از ایده های ژول ورن پیش بینی دقیقی از آینده علمی بشر بود. دغدغه اصلی ژول ورن، عینیت بخشیدن به افکاری بود که در واقعیت زمانه اش نمی گنجید و فراتر از مرزهای علمی و تجربی و آگاهی عصر او می رفت. آینده ای که برای بشر قرن نوزدهم ناشناخته و دور از دسترس بود. به عبارت دیگر، روح آثار ژول ورن علیرغم جنبه های فانتزی آن، بیانگر ایدئولوژی عصر روشنگری و علم گرائی تجربی ای بود که جوهر اساسی فیلم های علمی- تخیلی را تشکیل می دهد. جورجیو دی کیروکر نقاش ایتالیائی که به کارهای ژول ورن علاقمند بود در باره او نوشت: « چه کسی با استعدادتر از اوست در ضبط عناصر متافیزیکی شهری چون لندن، با خانه ها و خیابانها و کلاب ها و میدان ها و فضاهای بازش و ویژگی شبح گونه یک بعد از ظهر یکشنبه در لندن، مالیخولیای یک مرد، یک شبح واقعی که قدم می زند مثل « فینس فاگ» در « دور دنیا در هشتاد روز». 
ژول ورن در 1825 در نانت فرانسه زاده شد. پدرش وکیل بود. ژول ورن در نوجوانی از خانه گریخت و نخستین سفر های ماجراجویانه خود را آغاز کرد. مدتی به عنوان کارگر در یک کشتی بازرگانی به کار پرداخت اما زود دستگیر شد و به خانه برگردانده شد. در 1847 برای تحصیل در رشته حقوق به پاریس رفت. عمویش او را با ادبیات آشنا کرد. تحت تاثیر ویکتور هوگو و الکساندر دوما نمایشنامه هائی نوشت و منتشر کرد. در سن 22 سالگی نخستین نمایشنامه تک پرده ای او با عنوان« کاه های خرد شده» (The Broken Straws)، به روی صحنه رفت. در 1854 شارل بودلر آثار ادگارآلن پو نویسنده آمریکائی را به فرانسه برگرداند و ژول ورن یکی از شیفتگان آثار او شد. « سفر با بالون» (1851) نخستین داستان علمی تخیلی او بود که تحت تاثیر آلن پو نوشت. اگرچه ژول ورن در باره مکان های اگزوتیک می نوشت اما خود خیلی کم سفر کرد. تنها سفر او با بالون فقط 24 دقیقه طول کشید.  بدون داشتن تحصیلات علمی و یا تجربه سفر، برای نوشتن کتاب هایش دست به تحقیقات وسیعی زد و وقت زیادی برای این کار گذاشت. در 1867 به همراه برادرش به آمریکا  سفر کرد و از آبشار نیاگارا دیدن کرد. در 1871 از یک سوء قصد نجات پیدا کرد. برادرزاده روانی اش با اسلحه به او شلیک کرد که گلوله به پایش خورد و تا آخر عمر فلج شد.  در طی 40 سال ژول ورن تقریبا هر سال یک کتاب نوشت. مجموعا 65 رمان، 24 داستان کوتاه و مقاله و30 نمایشنامه نوشت.  رمان ها و قصه های او که بیشتر در قالب سفرنامه هائی جذاب و پرهیجان بود دستمایه خوبی برای نخستین فیلمسازان قصه گوی سینما مثل ژرژ مه لیس فرانسوی به حساب می آمد. کارهای او بارها در سینما مورد اقتباس قرار گرفت و در قالب های گوناگون سینمائی، تلویزیونی و انیمیشن عرضه شد.
 
ژرژ مه لیس و «  سفر به ماه»
 

ژرژ مه لیس که چارلی چاپلین او را کیمیاگر نور نامید، با اقتباس از داستان « از زمین تا ماه» ژول ورن(1865) و داستان « نخستین انسانها در ماه» نوشته اچ. جی. ولز(1902) فیلم « سفر به ماه» را ساخت و به این ترتیب ژانر علمی- تخیلی را در سینما بنیان گذاشت.  مه لیس، هنرمند مستعد و خلاقی بود که قدرت تخیل شگرفی داشت و به ظرفیت های عظیم قصه گوئی و روایت در سینما پی برد و در برگردان سینمائی رمان ژول ورن از تمام امکانات و قابلیت های فنی و نمایشی سینما که تا آن زمان کشف شده بود و بسیاری از آنها مانند دیزالو، سوپر ایمپوز و فید، از ابداعات خود او محسوب می شود، بهره گرفت. مه لیس « سفر به ماه» (1902) را تماما در استودیوی مونتروی خود ساخت. فیلم از سی صحنه جداگانه که مه لیس آنها را « تابلو» می نامید تشکیل شده که از شلیک موشک به ماه تا پیاده شدن فضا نوردان در آن، مواجهه فضانوردان با موجودات ماه یا « سله نیت» ها، فرارفضانوردان تا خروج آنها با موشک و بازگشت پیروزمندانه آنها را به زمین در برمی گیرد و همه اینها در زمان 14 دقیقه اتفاق می افتد. نما ها همگی از یک زاویه فیلمبرداری شده و به کمک دیزالو به هم پیوند خورده اند. در بیشتر صحنه ها دوربین ثابت است و میزانسن شکل تئاتری دارد. به نظر می رسد مه لیس هرگز به ارزش های دراماتیک و زیبائی شناسی حرکت دوربین پی نبرده بود، چرا که نه تنها در این فیلم بلکه در تمام فیلم های خود هرگز دوربین خود را به حرکت درنیاورد. این فیلم اگرچه امروز خیلی ابتدائی و پیش پا افتاده به نظر می رسد اما در زمان نمایش خود بهت و حیرت تما شاگران اولیه سینما را برانگیخت و فروش بسیاری کرد. با این حال دنیای مه لیس بر خلاف دنیای ژول ورن دنیائی فانتزی و تخیلی بود که هیچ شباهتی به دنیای واقعی نداشت و با منطق علمی زمان خود نمی خواند. مه لیس در 1907 دست به اقتباس از یکی دیگر از آثار ژول ورن به نام « بیست هزار فرسنگ زیر دریا» زد که اقتباس موفقی نبود و زود از یادها رفت.
 

اقتباس های اولیه
 

تا زمانی که میشل ژان پی یر ورن(1925-1861) پسر ژول ورن انحصار تولید سینمائی آثار پدرش را در دست بگیرد، سیزده فیلم کوتاه در سراسر جهان بر اساس داستان های ژول ورن ساخته شده بود، از ژرژ مه لیس گرفته تا سیگوندو چومون( سفر به مرکز زمین،1909) و لوئی فویاد(سفر ها و ماجرا های کاپیتان هاتراس، 1909). در این مدت علاوه بر داستانهای علمی-تخیلی، داستان های  ماجرائی ( Adventure) ژول ورن نیز در سینما مورد اقتباس قرار گرفت. احتمالا ژول ورن پیش از مرگ خود در 1905 آگاه بود که داستانهای او به منابع الهام فعالی برای سینما تبدیل شده است اما  هیچ مدرکی در دست نیست که او خود برای فیلمی سناریو نوشته باشد، اگرچه پیش از این خود اقتباس هائی بر اساس داستان هایش برای تئاتر و اجرای روی صحنه انجام داده بود که همین اجراها الهام بخش توماس ادیسون گردید که در 1910 بر اساس رمان میشل استروگوف فیلمی با همین عنوان بسازد.  میشل استروگوف شرح پرماجرا و موفقیت آمیز قاصدی تزاری در سیبری بود. بعدها در 1926 ویکتور تورژانسکی فیلمساز مهاجر روسی در فرانسه، اقتباس دیگری از این رمان  ارائه کرد که مورد توجه قرار گرفت.
میشل پی یر ورن، فرزند ژول ورن که در زمان حیات پدرش مشاور ادبی او بود بعد از مرگ ژول ورن، مسئولیت ویرایش و انتشار آثار او را به عهده گرفت. وی علاقه زیادی به سینما داشت و ابتدا حقوق انحصاری اقتباس های سینمائی از داستان های ژول ورن را به کمپانی اکلر(Eclair) فرانسوی واگذار کرد. پس از آن میشل با تاسیس کمپانی « فیلم های ژول ورن» (Les Films Jules Verne ) در پاریس، خود تولید فیلم های سینمائی بر اساس داستان های خود و پدرش را به عهده گرفت. « فرزندان کاپیتان گرانت»، نخستین تولید سینمائی این شرکت بود که بر اساس رمان ژول ورن صورت گرفت و به شکل سریالی عرضه شد. این کتاب قبل از میشل نیز توسط فردیناند زکا در 1901 به فیلم در آمده بود. بعد ها در 1936 روس ها نسخه دیگری از آن را با عنوان Deti Kapitano Granta ساختند. در1981نیز تلویزیون فرانسوی FR3 نسخه انیمیشنی از آن تهیه کرد اما بهترین اقتباسی که از آن صورت گرفت نسخه 1962 والت دیسنی بود که با عنوان « در جستجوی مطرودین» ساخته شد.
نسخه سینمائی کمپانی اکلر در 1914 اکران شد و مورد استقبال عموم واقع شد. فیلم با بودجه هنگفتی ساخته شده بود و صحنه های تعقیب و گریز و جلوه های ویژه آن خیلی خوب از کار درآمده بود. اما میشل از نتیجه کار راضی نبود، به ویژه از شخصیت پردازی آن که به نظر او تقریبا از بین رفته بود. با شروع جنگ جهانی اول و توقف تولید فیلم در فرانسه، میشل تصمیم گرفت به جای تهیه کنندگی خود کارگردانی فیلم ها را به عهده بگیرد. وی در 1916 رمان La Destinee De Jean Morenas را ساخت که توانائی میشل را به عنوان یک فیلمساز اثبات می کرد و نشان از خلاقیت های سینمائی او داشت. صحنه هائی از فیلم خصوصا صحنه اقیانوس با دست رنگ شده بود. کارگردانی « فرزندان کاپیتان گرانت» حرفه ای تر بود با اینکه تئاتری تر بود و در آن از برداشت بلند( long take ) استفاده شده بود، در مقابل میشل نماها را خرد کرده بود.  میشل برخلاف صحنه سازی های اغراق آمیز و تئاتری ژرژ مه لیس، به جنبه های واقعی و طبیعی فیلم نظر داشت. برای نمایش سرقت از آینه کمک گرفت تا صحنه را از دو پرسپکتیو مختلف نشان دهد. او همینطور مفهوم مونتاژ موازی را فهمیده بود و دو واقعه را به طور همزمان در دو مکان مختلف نشان داد. تقسیم پرده به چند قسمت و نمایش چند صحنه به طور همزمان که یکی از شگرد های فیلمسازی آن دوره بود در کار میشل مورد استفاده قرار گرفت. اما از سوی دیگر صامت بودن فیلم وفقدان صدا، استفاده از نوشته های توضیحی میان صحنه ها را الزامی می ساخت که این کار تا حد زیادی از تاثیر سینمائی فیلم می کاست.  فیلم و داستان ژول ورن دو الگوی روایتی متفاوتی را دنبال می کنند. داستان ژول ورن در زمان حال و در زندان آغاز می شود و به تدریج با حوادث گذشته پر می شود. در فیلم شخصیت ها در زمان حال نشان داده می شوند با فلاش بک هائی کوتاه به گذشته. این فیلم بعدها به عنوان یکی از نمونه های اولیه سینمای رئالیستی فرانسه ارزیابی شد.
در 1916 کمپانی یونیورسال، فیلم « بیست هزار فرسنگ زیر دریا» را به کارگردانی استوارت پیتون ارائه کرد با صحنه هائی دیدنی از زیر دریا که برای نخستین بار در سینما به نمایش در می آمد. پیش از آن هیچ فیلمی تماشاگران سینما را به دیدن صحنه هائی از زیر اقیانوس، اختاپوس ها و کوسه ها دعوت نکرده بود. این حماسه صامت و مجلل، در واقع سفری واقعی به عصر و مکانی دیگر بود.
 

اقتباس های هالیوود
 

موفقیت تجاری فیلم « بیست هزار فرسنگ زیر دریا» باعث شد که در دهه های بعد بیشتر آثار ژول ورن به فیلم برگردانده شوند، از جمله « از زمین تا ماه»( بایرن هاسکین، 1958)، « سفر به اعماق زمین» ( هنری لوین، 1959)، « ارباب جهان» ( ویلیام ویتنی، 1961)، « جزیره اسرار آمیز» ( سای انفیلد، 1961) و « دور دنیا از زیر دریا» ( آندرو مارتن، 1966).
در 1954 کمپانی والت دیسنی، روایتی چهار میلیون دلاری و سینما اسکوپ از رمان « بیست هزار فرسنگ زیر دریا»  به کارگردانی ریچارد فلایشر و با بازی کرگ داگلاس در نقش « ند لند» دریانورد سرزنده و چالاک  و جیمز میسون در نقش کاپیتان« نمو» ارائه کرد که جایزه اسکار بهترین جلوه های ویژه را کسب کرد. در 1956 مایکل آندرسون « دور دنیا در هشتاد روز » را با بازی دیوید نیون در نقش « فینس فاگ» ساخت که برنده اسکار بهترین فیلم آن سال گردید. « فاگ»،  یک ماجراجوی انگلیسی دقیق و وقت شناس است که به دنبال یک شرط بندی در« کلاب آقایان »،  تصمیم می گیرد دور دنیا، از اسپانیا تا هند و از هنگ کنگ تا غرب وحشی را در هشتاد روز با بالون خود بگردد. در این فیلم که بیش از هفتاد هزار سیاهی لشکر داشت،  بازیگران مشهوری چون باستر کیتون، فرانک سیناترا،  شرلی مک لین، مارلن دیتریش، و پیتر لوره در نقش های فرعی و کوچک ظاهر شدند. به علاوه از 8552 راس حیوان که بیشتر آن گوسفندان کوههای راکی ، بو فالو و میمون و شتر مرغ بودند استفاده شده بود.
 
 

ژول ورن و جکی چان
 

آخرین اقتباسی که از رمانهای ژول ورن در سینما صورت گرفت، اقتباس نه چندان وفادارانه فرانک کوراسی از « دور دنیا در هشتاد روز » بود که در سال 2004 با شرکت استیو کوگان در نقش « فینیس فاگ» و جکی چان بازیگر هنرهای رزمی ساخته شد.  فیلمساز تنها عنوان و طرح داستانی رمان ژول ورن را حفظ کرده  و ماجراها و حوادث متنوع زیادی در آن وارد می کند و حال و هوای شرقی به آن می بخشد. جکی چان یک دزد چینی فراری است که مجسمه یشم بودا را از بانک انگلیس می دزدد و به طور تصادفی با « فاگ» همراه می شود. فیلم از نظر ساختار به همان نسخه کلاسیک آندرسون شبیه است اما تبدیل اثر کلاسیک ویکتوریائی ژول ورن به کمدی اسلپ استیک با ملغمه ای از هنر های رزمی، روح اثر ژول ورن را تباه کرده است.   

کلیه حقوق این سایت متعلق به انتشارات سمیر می باشد.
طراحی و توسعه شرکت بهبود سامانه فرا ارتباط